گفتگو با سلماز یگانه مهر/ داستان نویس

کتونی چینی

سلماز یگانه مهر داستان نویس جوانی است که از سال 81 داستان‌نویسی را آغاز کرد و فروردین ماه امسال نخستین مجموعه‌ی داستانی‌اش را با عنوان «تا... دمل» روانه‌ی بازار کتاب نمود. تا دمل شامل 18 داستان کوتاه از یگانه‌مهر است که توسط نشر هیلا منتشر و به همت نشر ققنوس، روانه‌ی بازار کتاب شده است.

جشنواره‌ی ادبی اصفهان نیز، دو هفته‌ی پیش از این مجموعه به عنوان یکی بهترین از مجموعه‌های داستانی منتشر شده در سال 88 تقدیر کرد.

به این بهانه با یگانه مهر گفتگویی داشتم که در ادامه می‌آید:

* «تا... دمل» را که خواندم حس کردم بیشتر باید به چشم یک تجربه به آن نگاه کرد تا یک اثر ماندگار. البته داستان‌های خوبی هم در میان آثارتان دیدم اما کلیت کارها به نظرم متوسط بود. حتا جایی خواندم: داستان‌های این مجموعه «طرحواره» مانده‌اند.

- در مورد بعضی از داستان‌ها مثل «این همان بیل» با این حرف موافقم. دلیل آن هم بی‌تجربگی من بوده اما در مورد همه‌ی داستان‌ها این حرف را نمی‌پذیرم.

* به نظر شما 120 صفحه برای یک مجموعه داستان کمی زیاد نیست؟

- این‌طور فکر نمی کنم. شما با یک رمان طرف نیستید که بنشینید و یک‌بند آن را بخوانید و جلو بروید. این یک مجموعه داستان است که می‌توانید امروز یکی دو داستانش را بخوانید و فردا یکی دو تای دیگر را. حتا خود من بیشتر مواقع مجموعه داستان‌ها را از میانه شروع می‌کنم. یکی دو تا از وسط کتاب می‌خوانم و یکی دو داستان از اول و آخر تا مجموعه تمام شود.

* زبانتان در تمام داستان‌ها ساده است و بی تکلف. جمله های کوتاه و نثر معیار را در داستان‌هاتان به‌خوبی پیاده کرده‌اید. ماجرا در مورد «حوریه‌ی مجازی» اما فرق می‌کند. این داستان به نظرم از کل مجموعه جداست. حتا معتقدم کاملن تحت تاثیر داستان «خانه روشنان» گلشیری نوشته شده.

- من این داستان را پیش از آن‌که آن داستان آقای گلشیری را بخوانم نوشتم. بعد که خواندم خودم هم متوجه این شباهت شدم و راستش نمی‌توانم ثابت بکنم که تقلید نبوده.

* وجود چنین داستانی با این همه تفاوت با دیگر داستان‌های تا... دمل و این همه شباهت به خانه روشنان برایم عجیب است. از خودم می‌پرسم چقدر ممکن است در یک مجموعه با زبانی مشخص و ثابت، داستانی با این لحن و ریخت زبانی قرار بگیرد؟

- من فکر می‌کنم هر دوی داستان‌هایی که گفتید وجه‌های مشترکی با هم دارند. این داستان از زبان آینه گفته می‌شود و آن داستان هم از زبان غبارهای موجود در خانه. من فکر کردم زبانی که برای اشیا در نظر می‌گیرم باید با زبانی که آدم‌های داستان‌هام حرف می‌زنند فرق داشته باشد. به همین دلیل این شکل زبانی را برای این داستان انتخاب کردم.

* می‌خواستم به این‌جا برسیم. اصلن آیا یک شیء شحصیت مثل آینه که بدیهیات زندگی انسانی را نمی‌داند، می‌تواند این‌گونه حرف بزند؟

- من از شما می‌پرسم. اگر این طور نمی‌توانند، پس چطور می‌توانند صحبت کنند؟ ما هیچ ایده‌ای در مورد این‌که یک آینه چطور می‌تواند حرف بزند نداریم.

* من نمی‌گویم فلان طور بهتر است که بنویسیم. به نظرم خود داستان ایجاب می‌کند که چگونه باید نوشته شود. اشاره کردم که زبان شما زبان معیار و سالمی است، اما بعضی جاها میان زبان معیار از واژه‌های عامیانه استفاده می‌کنید. به‌عنوان مثال در همین داستان حوریه‌ی مجازی از «خدا جون» و «رفیق جون جونی» استفاده کرده‌اید.

- حتمن این موارد از بی‌دقتی‌ام بوده.

* بیشتر مواقع از راوی اول شخص استفاده می‌کنید. دلیل خاصی دارد؟

- من با من راوی احساس نزدیکی می‌کنم. فکر می‌کنم این راوی ارتباط بهتر و صمیمی‌تری می‌تواند با مخاطب برقرار کند. از طرف دیگر در جامعه‌ی فردگرای ما، فکر می‌کنم من راوی، زبان غالب است.

* استفاده‌ی مداوم از اول‌شخص مخاطب را خسته نمی‌کند؟

- نمی‌دانم. بیشتر آثار بزرگی را که سراغ دارم با من راوی نوشته شده‌اند.

* به نظر من یک مجموعه باید در چند چیز تنوع داشته باشد. این عقیده‌ شخصی من به‌عنوان یک مخاطب است. تنوع در زاویه دید، فرم، محوریت داستان‌ها و حتا کنش‌های شخصیت‌ها برایم در یک مجموعه داستان اهمیت زیادی دارد.

- فکر می‌کنم داستان‌های یک مجموعه باید از این نظرها در یک بازه قرار بگیرد. اگر جز این باشد ترجیح می‌دهم دو یا سه مجموعه‌ی داستان منتشر کنم. داستان‌های تا دمل را برای این در یک مجموعه قرار دادم که از این نظرها شبیه باشند و بتوانند کلیتی واحد به نام مجموعه را تشکیل بدهند.

* یعنی چون مثلن بیشترشان با راوی اول‌شخص روایت می‌شوند در این مجموعه قرار گرفته‌اند؟

- نه تنها زاویه‌ی دید. من فکر می‌کنم کل حال و هوای داستان‌ها و روحی که در مجموعه وجود دارد باید هم‌سو باشد. شاید بشود گفت من راوی هم جزیی از این حال و هوا حساب می‌شود. اما این‌ را که این کار مخاطب را خسته می‌کند یا نه، نمی‌دانم.

* در داستان‌هایتان از سه‌نقطه استفاده‌ی زیادی می‌کنید. این سه نقطه‌ها بعضی جاها من را از داستان پرت می‌کرد بیرون. من به عنوان مخاطب کاملن متوجه می‌شدم که با یک محصول تولید و مدیریت شده طرف هستم. سلین هم از سه نقطه استفاده می‌کند که اتفاقن از مشخصه‌های بارز زبانی او هم هست، اما این استفاده بیشتر برای تلقین مکث است. به نظرم رسید بعضی جاها برای فرار از سانسور از سه‌نقطه استفاده کرده‌اید.

- بله. بعضی جاها نخواسته‌ام چیزهایی را توضیح بدهم که می‌دانسته‌ام خود مخاطب متوجه آن‌ها شده است. گاهی هم برای ایجاد مکث بود که شما به آن اشاره کردید. سه‌نقطه‌های پایان داستان‌ها هم گاه برای باز گذاشتن داستان‌ها بوده است.

* به نظر شما باز گذاشتن پایا داستان‌ها با گذاشتن سه نقطه امکان‌پذیر است؟

- فکر می‌کنم سه نقطه‌ در پایان داستان‌هایی مثل «چمدان» به معنای تداوم و ادامه‌ی کشمکش داستان است.

* فضای وهم و خیال را به خوبی در داستان‌هایتان پیاده کرده‌اید. به نظر می‌رسد به این فضاها علاقه‌مندید.

- خود من به شخصه این گونه داستان‌ها را دوست دارم. بخشی از این امر هم بر می‌گردد به شخصیت‌های داستان. درگیری‌های روحی و روانی آن‌ها ایجاب کرده که در واقعیت و وهم دست و پا بزنند.

* در پایان اگر بخواهید این مجموعه را دوباره منتشر کنید با همین داستان‌ها منتشر می‌کنید؟

- نه. فکر می‌کنم یکی دو داستان را بازنویسی یا حذف کنم.

نظرات 7 + ارسال نظر
سحر سه‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:00 ق.ظ http://iran.forum.st

جاودان، بخت و نیکنامی‌تان
سال نو، سال شادکامی‌تان
زندگی‌تان قرین شهد و گُلاب
دل‌تان شاد و جسم‌تان شاداب
یارتان ایزد تبارک باد
عید نوروزتان مبارک باد

عبدی دوشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:21 ب.ظ

فکر می کنم برای آشنایی مخاطب با نویسنده ای که کتابش را قبلا خوانده و یا می خواهد بعد از مصاحبه شما بخواند، سوالات چندان جان دار و مناسبی مطرح نکردید.
من از سوال و جوابهایی که اینجا خواندم هیچ فضای کلی از کتاب خانم یگانه دستگیرم نشد.
به هر حال ممنون

دوست عزیزم به نظرم نکته های درستی که به آن اشاره کردید چند دلیل دارد:
۱. بخشی از یک گفت و گو خود مصاحبه شونده است که اگر حرف زیادی برای گفتن نداشته باشد مصاحبه را سرد و بی‌روح می‌کند.
۲. وقتی با محدودیت فضایی و زمانی مواجه باشید ناچار به مصاحبه‌ای کلی می‌شوید.
۳. هدف از یک گفتگو گاه معرفی یک مجموعه داستان یا یک هنرمند نیست. شاید هدف نقدی مستتر باشد.
متشکرم

کتایون سه‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 02:52 ق.ظ http://20avril.blogfa.com

HI

هستی جمعه 13 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 02:47 ق.ظ http://hasti.ir

موفق باشید و باشند

حسین جمعه 13 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:22 ب.ظ http://fatehnoor.blogsky.com

سلام متشکرم

سلماز یگانه مهر شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:27 ق.ظ http://solmazyeganehmehr.blogfa.com/

زحمت کشیدید ممنون

تیامهر یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 09:53 ب.ظ

وه چه شیرین است رنج بردن ... پافشردن در ره یک آرزو... مردانه مردن... و اندر امید بزرگ خویش با سرود... زندگی برلب...جان سپردن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد