وقت است خط بزنی اول خود این خط زننده را
و بعد گوینده را براهنی را
خطش بزن! زدم
حالا به او بگو: آن را که خط زدن نتوانی چیست؟
چیزی که خط زدن نتوانم نیست
دنیا تمام خط زدنی ست
آقای خط زننده خود نفر اول خط هم
خط می زنم
و می زنم را هم
می را خط می زنم
تنها « زنم » می ماند
آن « میم » « میم » چیست؟
آن را هم خط می زنم آن « ام » را هم
می ماند زن
و آن « تو »یی که من را در « تو » نگاه داشته است
فهمیدم: « من » را خط می زنم.
نا امید نیستم فقط تو یه روز بد تصمیم گرفتم که دوباره بنویسم تعجب کردم از نظرت با بقیه فرق داره برام جالب بود
خیلی قشنگ و جذاب بود . این شعر تو کدوم کتابه ؟ چاپ هم شده ؟
بااجازه این شعرو دزدیدم
تشکر